رزمجویی . [ رَ ] (حامص مرکب ) عمل رزمجوی . جنگجویی . (فرهنگ فارسی معین ). صفت رزمجو. گندآوری . جنگاوری . سلحشوری . و رجوع به مترادفات کلمه و رزمجو و رزمجوی شود.
لغت نامه دهخدا. رزم ناو. [ رَ ] ( اِ مرکب ) ناو رزمنده. کشتی جنگی.بجای کروازر فرانسه اختیار شده و آن کشتی تندروی است که مواظب حرکت کشتیهای دشمن است و ناگهان بر کشتیهای جنگی یا تجارتی دشمن حمله می ...
یک پیام ارسال کرد